کد مطلب:259279 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:241

عنایت به دشمن
در روایتی آمده است: متوكل گرفتار دمل و قرحه ای شد به طوری كه مشرف به مرگ گشت و كسی جرأت نمی كرد كه بر آن دمل نیشتر بزند.

مادرش نذر كرد كه اگر پسرم از این مرض شفا یابد، پول زیادی را برای امام هادی علیه السلام بفرستد. این در حالی بود كه طبیبان و جراحان از درمان متوكل عاجز و متحیر شده بودند.

در این میان فتح بن خاقان كه انیس، طبیب، وزیر و مشیر متوكل بود گفت: اگر از



[ صفحه 38]



ابوالحسن می پرسیدید، خوب بود. شاید او دارو و علاجی برای این دمل بفرماید.

كسی را نزد امام هادی علیه السلام فرستادند، آن حضرت فرمود:

خذوا كسب الغنم و دققوه بماء الورد و وضعوه علی الخراج، فانه نافع باذن الله ان شاء الله تعالی.

پشكل گوسفند را در گلاب نرم كرده، بر دملش گذارید كه نافع است ان شاء الله.

چون فرستاده برگشت و آن دوا را گفت: حضار شروع كردند به خندیدن و استهزاء نمودن.

فتح بن خاقان گفت: این دستور اگر نفع نداشته باشد، ضرر هم ندارد و باید امتحان كرد، من امیدوارم نافع باشد.

پس طبق دستور حضرتش عمل كردند و مرهم را روی دمل قرار دادند، طولی نكشید كه فوری درد تسكین یافت و متوكل خوابید و با فاصله ی كمی دمل سر باز كرد و زخم خوب شد و متوكل از مرگ نجات یافت.

مادرش خوشحال شد و مبلغ دو هزار دینار در كیسه گذاشت و مهر نموده، خدمت آن حضرت فرستاد.

وقتی متوكل خوب شد و چند روزی از این حادثه گذشت، دشمنان اهل بیت علیهم السلام به قصد سخن چینی به متوكل گفتند: ابوالحسن علیه السلام مال و سلاح بسیار تدارك دیده و به فكر خروج است.

متوكل باور كرد و به سعید حاجب امر نمود كه شبانه و بی خبر، به خانه ی آن حضرت بروند و هر مال و سلاحی كه دیدند بیاورند.

نصف شب سعید حاجب با جمعی به خانه ی امام هادی علیه السلام ریختند و چون تاریك بود راه را گم كردند و متحیر بودند كه ناگاه آن حضرت صدا زد:ای سعید! صبر كن تا چراغ بیاورم و خود حضرت راهنمایی نمود، سعید دید حضرت لباس پشمی پوشیده و روی حصیری مشغول نماز است.

حضرت فرمود: بگرد و تفحص كن.



[ صفحه 39]



سعید گشت و در طاقچه كیسه ای دید كه به مهر مادر متوكل مهر شده بود. سعید آن را نزد متوكل آورد و او در مورد آن كیسه از مادرش سؤال كرد.

گفت: هنگام بیماری تو من به حضرت متوسل شده و برای تو نذر كرده بودم. متوكل نیز كیسه ای اضافه كرد و نزد آن حضرت فرستاد و عذرخواهی كرد. [1] .


[1] كشف الغمه، فصول المهمه، حديقه الشيعه، ص 614، منتهي الآمال: ص 255 و 256.